امیر،عشق زندگی

ورود گل پسرم به خونه

نازنینم متاسفانه خانم دکتر بخاطر اینکه کیسه آب دور شما پاره شده بود واحتمال مشکل کلیه رامیداد مارو 2 روز دربیمارستان نگه داشتند... همه منتظر بودیم تا کلیه ومثانه شماکارکنه. مامانی وباباهم دربازار مشغول خرید تخت وکمدی که من قبلا پسندکرده بودم(مامان خیلی بد پسنده...) خلاصه بالاخره خانم دکتر اجازه ترخیص شدن به ماداد ... خیلی روز سردی بود زمینها یخ زده بود شماروداخل پتوپیچونده بودند وبغل مامانی بودی باباهم به من کمک کردتاداخل ماشین بشینم... وقتی رسیدیم خونه همه اونجا مشغول درست کردن اتاق ووسایل شمابودند(تقصیرخودت بودخیلی عجله داشتی) اتاق آبی قشنگی شده بود... ...
5 دی 1391

چطوری اسمت امیرحسین شد...

عزیزترازجانم امیرحسین عزیزم  ****************************** فراموش کردم برات تعریف کنم چرا اسمت رو امیرحسین گذاشتیم:  من وباباجون همیشه دوست داشتیم به عشق مولامون حسین(ع)اسم گل پسرمون روحسین بزاریم ودرتمام دوران بارداری من شمارو باهمین نام زمزمه میکردم حتی وقتی که جنسیتت مشخص نبود انگار بمن الهام شده بود هرچی بامامانی برات میخریدم پسرونه بود.  وقتی سونوگرافی اعلام کردشما شازده پسرکوچولوی منی با باباجون یک کتاب خریدیم درخصوص نامهای کودکان یک هفته تمام همه کتاب رو گشتم ولی نتونستم اسم دلخواهم روپیداکنم، تا اینکه تو روزهای عاشورا،تاسوعا که خیلی حالم بدبود ودوباره استراحت مطلق بودم ازخداخواستم شماروبرام حفظ ...
2 دی 1391
1